ارسال
شده توسط alireza dorzadeh در 89/7/15 1:53 عصر
من سالهای سال مردم
تا اینکه یک دم زندگی کردم
تومیتوانی یک ذره ......یک مثقال مثل من بمیری؟......
ای از همه من های من بهتر. من تو
باید امشب چمدانی را که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم
هیچ یک از این جاده ها به تو نمی رسد ......میدانم
گاه می اندیشم زندگی شاید هم بی تو زیستن باشد.....زیستن؟...بی تو ؟
وطن پرستو بهار است. اگربهار مهاجر است.ازپرستو مخواه که بماند
فقط یادمان باشد.یادمان باشد.فراموش شدگان هیچ وقت
فراموش کنندگان خود را فراموش نمی کنند